روایت فرزندان شهید لاجوردی از روزهای آخر
شهید لاجوردی در سال 1368 به ریاست سازمان زندانها برگزیده شد اما 8 سال بعد با توطئه محمدرضا عباسی فر، معاون وقت رئیس قوه قضاییه، شهید لاجوردی استعفا داد و چند ماه بعد در روز 1 شهریور 1377 و در بازار تهران توسط گروهک منافقین ترور شد و به شهادت رسید .
آنچه در ادامه می خوانید، روایت دو فرزند شهید لاجرودی از روزهای آخر حیات ایشان و انگیزه های ترور دیدهبان انقلاب است:
دکتر سید حسین لاجوردی در مورد روزهای آخر حیات پدرش می گوید:
در نظام ما وقتی مسئولیتی دست به دست میشود، نفر بعدی میآید و میگوید که من یک مخروبه را تحویل گرفتم. وقتی حاج آقا مسئولیت را به آقای بختیاری واگذار کردند، همراه اعضای سازمان زندانها به دیدن مقام معظم رهبری رفتند. آقای لاجوردی به خاطر شکنجههایی که شده بودند، پایشان درد میکرد و رفته بودند انتهای سالن نشسته بودند که بتوانند پایشان را دراز کنند. آقای بختیاری شروع میکنند به صحبت. آیتالله خامنهای میگویند، برای من جای بسی خوشحالی است، چون برای اولین بار میبینم که یک مسئولی دارد مسئولیتی را تحویل میگیرد و میگوید چقدر اینجایی که تحویل گرفتهام، جای خوبی است و چقدر زحمت در آن کشیده شده است. انشاءالله که این اخلاق خوب و حسنه به سایر مسئولان ما هم تسرّی پیدا کند.
بعد شروع میکنند به تعریف از آقای لاجوردی که "من از اول ایشان را این طوری میشناختم و آدم با اخلاصی است" و خلاصه خصوصیات ایشان را میگویند و نهایتاً اضافه میکنند که کاش ایشان اینجا بود. از میان جمع اشاره میکنند که ایشان اینجاست. آقا میپرسند "سید! چرا نشستی آنجا؟" ایشان میگوید "من پایم درد میکند و نمیتوانم آن را جمع کنم. برای اینکه بیاحترامینشود، آمدهام و اینجا نشستهام". آقا میفرمایند "بیایید همین جا و پایتان را دراز کنید. اشکال ندارد".
شهید لاجوردی وقتی میخواستند از کار بیایند بیرون، بیشترین حمایتها را از آقای بختیاری کردند و به همه توصیه مؤکد کردند که "آقای بختیاری را تنها نگذارید"، هیچ وقت از حمایت ایشان دست برنداشتند. هر کاری که از دست خودشان یا دوستان همراهشان برمیآمد، انجام میدادند. فکر میکنم هیچ تغییری در معاونان آقای بختیاری پدید نیامد که دقیقاً به اخلاق فردی ایشان برمیگردد.
آقای بختیاری بارها تکرار کردند که "من راه آقای لاجوردی را ادامه میدهم" که این شاید به مذاق بسیاری از مسئولین قوه قضاییه خوش نمیآمد. هر جا مینشستند، میگفتند "من شاگرد آقای لاجوردی هستم، در حالی که ایشان خودشان استاد هستند".
آقای لاجوردی در تمام مدتی که از دادستانی دادگاه انقلاب تهران کنار کشیدند، جز در یک مورد، هیچ وقت حاضر نشدند با کسی مصاحبه کنند. آن یک مورد هم با خبرگزاری جمهوری اسلامی، آن هم به مناسبت 22 بهمن بود که هر چه خبرنگار سعی کرد بحث را به موضوع دادستانی بکشاند، ایشان با نهایت هوشمندی، صحبت را به 22 بهمن کشاندند. همیشه وقتی در مورد این گونه موضوعات از ایشان سئوال میشد، میگفتند بنای من بر سکوت است و در زیر زمین خانه، به کار خیاطی مشغول میشدند.